Template By: LoxBlog.Com
پایگاه مداحی کربلایی محسن احمدی
نماز مائده ی آسمانی
صهیون ستیزی
خبرگزاری رئال مادرید
خیمه
طلوع ستاره
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
ساقی عطشان
و آدرس
saghiatshan.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
پريدم جلوش. اول گفت: «سلام!» بعدش گفت: «مواظب خودت باش نيفتي!»
هنوز 10-15 قدم مانده بود بهش برسم که دستش را بالاي سرش آورد و داد زد: «سلام!» و من پکر گفتم: «عيلک سلام!»
زودتر از او رسيدم تو چادر. گفتم: «اين دفعه تا بياد تو من زودتر بهش سلام ميدم!»
هنوز تو فکر بودم که صداش از پشت چادر اومد: «سلام تو چادري؟»
خجالت زده گفتم: «آره!»
من رفتم قرارگاه نجف و شکري پور ماند تو جزيره مجنون.
نمي دانم چه بود که قهر شديم و چند وقتي با هم صحبت نکرديم اما مي دانم که يک برخورد اداري بود آن هم کوچک.
دلم هواشو کرده بود اما لج بازي مي کردم.
شنيدم مجروح شده برگشتم همدان. شب رفتم منزل تا صبح برم ملاقاتش.
نماز صبح را خوانده بودم که زنگ خانه زده شد. با تعجب در را باز کردم. يک باره سرم گيج رفت. شکري پور عصايش را انداخت زمين و زير بغل مرا گرفت. او را در آغوش کشيدم. تا آمدم حرفي بزنم باز هم از من پيشي گرفت و و گفت:
«حلالم کن!»
منبع:www.ashoora.ir
نظرات شما عزیزان: